به نظر می‌رسد این یک نکته‌ی بدیهی باشد که هدف اصلی هر کسی افزودن میزان رضایت است از زندگی خود؛ و معنای ساده‌ی خوشبختی هم همین است. عموم آدمیان برای پیش رفتن در این جهت، در پی تغییر شرایط بیرونی خود هستند، تا با افزودن و بهینه کردن امکانات، زمینه‌ی مساعدتری برای برخورداری خود از لذت و خوش‌حالی بیشتر و پایدارتر فراهم کنند.

اما آیا این ابزار برای رسیدن به آن مقصد، شرطِ کافی است؟

مقاله‌ی حاضر در پی طرح چشم‌اندازی برای پاسخ به این پرسش است.

۱- برای ناشرمگینی از جست‌وجوی لذت در زندگی، نیازی به اثبات حقانیت آن نیست، کافی است چاره‌ناپذیری یا به‌صرفه‌بودنِ آن را بپذیریم. غرائز[1] نیرومند‌ترین سوائقی هستند که انسان را به‌سوی برآوردن نیازهایی سوق می‌دهند. بشر، بنا‌به ماهیت طبیعی (فیزیو- سایکولوژیک) خود، بیشترین تمایل را به اعمال و اموری نشان می‌دهد که حفظ جان، راحت تن، تداوم نسل، تفریح و تفرج، اختلاط و آمیزش، شهرت و محبوبیت، غلبه و افتخار در آن است؛ البته به‌درستی گفته‌اند، ‌صرف طبیعی بودن میلی، دلیل متقنی بر بایستگی آن نیست[2]،  اما، متکایِ رواداریِ امیال از این دقت فلسفی آسیب نمی‌بیند. چنین می‌نماید که اصل اقتصاد در رفتار (چیزی که گاه انتخاب اَسهَل نامیده شده است)، که هم اصل راهنمای پیشینی و فطری حیوانات است و هم مورد تأیید عقل بشری، به کمک تصحیحِ تبعیت از طبع می‌آید؛ بر طبق این اصل: اصولاً و عموماً باید کاری را انجام داد که به‌سهولت و روانی بیشتری از انسان صادر می‌شود و توان و تعب کمتری می‌خواهد. عمل در جهت طبع، در جهت تمایلات غریزی، و انگیزه‌های اشتیاق‌آلود، حرکتی است که با سهولت بیشتری از بشر سر می‌زند تا عمل در جهت خلاف آن (یعنی زهد و خودنگهداری و اشتغال به امور غیرمطبوع و ...،)؛ همین دلیل ساده کافی است تا اصل بر اِعمال غرائز و جلب لذت گذاشته شود.[3]

این مطلب را می‌توان با تمثیلی بهتر درک کرد. آب در جهت جاذبه‌ی مرکز زمین، در جهت شیبی که روی به پایین‌دست دارد، به حرکت درمی‌آید. در این حرکت طبیعی، لزوماً ارزشی و لزومِ تبعیتی نهفته نیست؛ آب جاری می‌شود و تنها انگیزه‌ای که باعث می‌شود ما انسان‌ها در مقابل این جهت‌گیری تسلیم باشیم، این است که حرکت دادن آب در سربالایی کاری پرهزینه و دشوار است؛ پس فقط در مواردی که منفعتی و ضرورتی (مثلاً ساختن آبگیری یا چرخاندن آسیابی یا سوار کردن آب به زمین بلندی ...) در کار باشد، از تسلیم شدن در برابر این قانون طبیعی دست برمی‌داریم و آب را به‌زور از بستر عادی خود دور می‌کنیم؛ چون انگیزه‌ای جدی ما را به تحمل هزینه‌ها تشویق می‌کند. در مورد طبع و غریزه هم همین‌طور است. هیچ اصل علمی و فلسفی به کمک ما نمی‌آید تا عملی وفق غریزه و میل را ضرورت یا اولویت دهد، الا این که خلاف آن عمل کردن (به‌دلیل سختی آن) انگیزه‌ی کافی می‌خواهد که در اغلب موارد موجود نیست. بسیاری از فیلسوفان و عارفان و قهرمانان تاریخی و پیامبران اجتماعی در صدد برآمدند با طرح نوعی معنا و جهت و هدف برای انسان، او را نسبت به ضرورت و فایده‌ی تحملِ دشواریِ حرکت در سربالا متقاعد کنند؛ اما آنان همواره به شکل محدودی توفیق یافتند؛ نشان آن این‌که جریان اغلبی و اکثری مردم نسبت به چنان ضرورتی غافل یا منکر باقی ماند.[4] فاصله گرفتنِ گاه‌و‌بی‌گاه از اصل اقتصاد و تسهیل هم، عموماً به منظور تأمین بهتر و بیشتر همین اصل، رایج است، نه برای اهداف مستقل اخلاقی و آیینی و ایدئولوژیک. عقاید و مکاتب مشتمل بر این اهداف، معمولاً قدرت کافی برای متقاعد کردن عموم یا اکثریتِ بنی‌بشر به فاصله گرفتن از نفسِ مایل به راحت و رخوت و شادی و شهوت را نداشته‌اند. بر این مبنا، استراتژی اصلی، حرکت در سراشیب و رو به پایین‌دست، یعنی در جهت غرایز و امیال طبیعی، است، نه خودسازی و کفّ نفس و تعالی و تجرد. دغدغه‌ی منحصر یا مهم‌تر انسان‌ها، عموم انسان‌ها در اغلب موارد، توسعه‌ی لذت است.[5]

 ۲ - توسعه‌ی لذت، ظاهراً، یک شکل بیشتر ندارد: اِعمال فشار بر دنیای خارج، به‌منظور تغییر شکل آن و ایجاد تطابق و تناسب بیشتر میان آن و آنچه می‌خواهیم: این‌که هر فرد یا گروه دنیای بیرون از خود را به‌شکلی درآورد که با لذت او ملازمت بیشتری داشته باشد؛ چیزی که به دو شکل ممکن است: تولید و تخصیص. تولید همان شیوه‌ی معهود و شکلِ آشنا است که از توسعه‌ی بیشتر در پی تمکّن بیشتر است و از تمکّن بیشتر در پی لذت بیشتر، و موتور محرک تکنولوژی و تمدن بوده است. از پختن غذایی و دوختن لباسی تا اهلی کردن حیوانی و ساماندهی مزرعه‌ای، و از کشیدن جاده و ساختن سد تا برپایی کارخانه‌ها و به آب انداختن کشتی‌ها ...، همه در یک وصف مشترک‌اند و آن تحت فشارِ تغییر گذاشتنِ طبیعت برای تبدیل آن به حالتی است که بیشتر ملائم با طبع باشد. بدنه‌ی اصلی تلاش‌های این‌جهانی را همین تشکیل می‌دهد؛ آنچه در ساده‌ترین معنای آن "کار" نامیده می‌شود، و بخش اصلی وقت و ذهن و انرژی مردم را اشغال می‌کند، تلاش برای تولید میزان بیشتری از حامل‌های لذت است. اَشکال مختلف جمع‌آوری، استخراج، استحصال، ترکیب، تبدیل و تصفیه ...، و حتی جابجایی و تجارت کالا و عرضه‌ی خدمات (که در بحث ما ذیل معنای وسیع تولید قرار می‌گیرد)‌، شیوه‌ی اصیل و به‌رسمیت ‌شناخته شده‌ی توسعه‌ی امکانات است؛ اما البته تنها شیوه و آسانترین شیوه نیست. در بسیاری موارد، این وظیفه بر عهده‌ی "تخصیص" است. در این روش، چیزی تولید نمی‌شود، ایجاد نمی‌شود، تجارت یا خدماتی هم در کار نیست، بلکه چیزی به تملک یا به تصرف کسی درمی‌آید. ارث، بخشش، قمار، سرقت، کلاهبرداری، مصادره، و مواردی از این دست، چیزی را در تعلق (قانونی یا غیرقانونی) کسی قرار می‌دهد که تا پیش از این نبوده است؛ چیزی که، در هر حال، متضمن حوزه‌ی جدیدی از امکان است که ناگزیر زمینه‌ی بهرمندی بیشتر است. تولید و تخصیص، هر دو، اِعمال تغییری روی دنیای بیرون است، اعم از این که تغییر مذکور امکانی را از طبیعت بیرون کشد یا از کسی بگیرد و به دیگری بدهد.

تولید و تخصیص، به‌مثابه‌ی روش‌هایی برای توسعه‌ی لذت، هر دو، اموری مناقشه‌آلود بوده‌اند، اما بخش عمده‌ی تعارضات و منازعات، ناظر به رقابت بر سر تخصیص بوده است. از انواع غیرقانونی آن که بزه تلقی می‌شود، همچون سرقت و تغابن، تا انبوه اختلافات بر سر عادلانه بودن دستمزد، حدود سهم‌الارث، سندیت تصرف ملک، و هر نوع تعارض ادعای حق بر چیزی، سهم اصلی پرونده‌های جزایی و حقوقی را تشکیل می‌دهد. در سطوح کلان، کشورگشایی و جنگ و فتح و تصرف، از یک سو، کودتا و انقلاب و انواع براندازی، از سوی دیگر، اَشکال مهم جایگزین کردن تخصیص با تولید است. معارضه‌آلود‌بودنِ بیشترِ تخصیص، در قیاس با تولید، ناشی از امور متعددی است: نخست این که به‌طور کلی تخصیص آسان‌تر و کلان‌تر و سریع‌تر از تولید است، و لذا قوّت بیشتری در تحریک طمع دارد؛ دیگر این که بعضی مطلوب‌ها، اصولاً قابل تولید و تکثیر نیستند، و لاجرم رقابت بر سر آنها رقابت از نوع تخصیص است؛ و سرانجام این که حتی تولید هم از مشکل تخصیص به‌دور نیست. مراحل مختلف تولید، ناگزیر از تخصیص‌هایی است که متکای اخلاقی یا حقوقی آن مورد اختلاف است.[6] اما فارغ از این تفاوت‌ها (که به پیامد مهمی از آن بعداً اشاره خواهم کرد) یک چیز مسلم جلوه کرده است: تلاش برای تولید و تخصیص بیشتر، تنها راهِ برداشتن سهم بیشتری ?